چطور اهدافتان را به اجزاء کوچکتر تقسیم کنید

در ابتدای سال، من مقاله ای در رابطه با اهداف سرنوشت ساز نوشتم و از گام های ذکر شده در آن مقاله برای برنامه ریزی امسالم استفاده کردم. تقریباً سال به نیمه رسیده است و نتایج اهداف من شگفت انگیزند. من چندین هدف نسبتاً بزرگ تعیین کرده ام و تقریباً در همه آن ها به موفقیتت رسیده ام.

این اولین سالی است که من پیشرفتی به این حد در زمانی چنین کوتاه داشته ام و واقعاً لازم می بینیم  به شما نیز بگویم که چطور این کار را انجام دادم و چطور نباید همچون احمق هایی بود که مدام برای اهدافشان بهانه تراشی می کنند.

گام های لازم برای نوشتن اهداف مؤثر یک چیز است و عملی کردن آن ها چیزی کاملاً متفاوت.

بالاترین نیاز انسانی من نیاز برای رشد است و بنابراین نسبت به یک انسان معمولی هدف ها نقش حیاتی تری در زندگی من ایفا می کنند. اگر شما همچون من معتاد موفقیت هستید، به شما توصیه می کنم اگر می خواهید نتیجه گیری تان را با هم ترکیب کرده و مابقی امسال را ثمربخش تر باشید، نکات این مقاله را به دقت بخوانید.

 

ورزشکار

در اینجا ۴ گام وجود دارد برای خرد کردن اهدافتان:

گام ۱٫ به ترس عادت کنید و آن را جذب کنید

همچون بیشتر افراد، راحت ترین کار این است که از انجام کاری که راحت نبوده و نیاز به تلاش دارد خودداری کنید. ساده تر این است که به خودمان با غذا، قهوه یا دیگر محرک ها پاداش داده تا اینکه بنشینیم و برای موفقیت سخت تلاش کنیم.

اگر قرار است از این مقاله تنها یک چیز نصیب شما شود اجازه دهید آن این باشد؛ تمام چیزی که شما نیاز دارید تا اهدافتان را به قسمت های کوچکتر تقسیم کنید دنبال کردن چیزهایی است که شما را می ترسانند و برای به واقعیت پیوستن اهدافتان لازم هستند. همینکه با چیزی رو به رو می شوید که به شما احساس ناراحتی و ترس می دهد، به آن بله گفته، و بعداً به آن فکر کنید (یا کلاً فکر کردن به آن را به تعویق بیاندازید).

من کسی هستم که از اول مسافرت با هواپیما را دوست نداشتم. یکی از اهداف امسال من پرواز به آسیا از طریق استرالیا بود که راهی طولانی به حساب می آمد. روشی که من از طریق آن این هدف را خرد کردم خرید بلیط هواپیما، فراموش کردن موضوع، و حاضر شدن در فرودگاه بود بدون اینکه قصد واقعی برای رفتن داشته باشم.

من این طور تجسم کردم که اگر فقط در فرودگاه حاضر شده، خودم را در موقعیت قرار داده و باورم را حفظ کنم، به نحوی به نتیجه خواهم رسید. دیگران مرا با حلقه ای از ترس محاصره کردند که در ارتباط با واکسیناسیون، کیفیت پایین غذا، آلودگی هوا، آدم ربایی، دزدی و چیزهایی از این قسم بود.

من با خودم فکر کردم که اگر قرار باشد فقط اینجا بنشینم و به ۱۰۰۱ چیزی فکر کنم که ممکن است برای من اتفاق بیفتد احتمالاً هرگز به هدفم دست نخواهم یافت. بنابراین، کاری را کردم که احساس می کردم درست است و دست از باور احمق هایی که سعی می کردند مرا از هدفم بازدارند کشیدم.

نتیجه این بود، سفرم فوق العاده بود، من به هدفم رسیدم و حالا دوباره لحظه شماری می کنم که در سه هفتهء آینده به آسیا بازگردم. همان طور که مشخص است، من اصلاً از پرواز نترسیده و بهترین راهی که می توانم آن را توصیف کنم این است که هواپیما همچون یک نیمکت عظیم الجثه است با ساعت ها فرصت برای تمرین رشد فردی.

از حالا به بعد، پرواز برای من برابر است با زمانی آرامش بخش برای گوش کردن به لوئیس هوز، تیم فریس، جوئل برون، تونی رابینز و دیگران. دوستان من، به این شکل بود که من به موفقیت رسیدم.

گام ۲٫ به تعویق انداختن کارها را برای خود سخت و دردناک کنید

ما باید تکیه کلام آگهی های تبلیغاتی که می گویند “فشار خون بالا قاتل خاموش است” را تبدیل کنیم به “عادت به تعویق انداختن کارها قاتل خاموش است”. این عادت بیشتر از هر چیز دیگری سالانه رویاهای ما را می کشد. این عادت باعث احساساتی همچون ناکامی، عصبانیت، تندی، و بسیاری از عوارض جانبی منفی دیگر می شود.

برای آنکه از آنچه بیشتر احمق ها انجام می دادند خودداری کنم، تصمیم گرفتم به تعویق انداختن کارها را برای خود بسیار سخت کنم. این بدان معنا بود که اگر قرار بود دو کار انجام دهم، مطابق با فهرست اهدافم، کاری را انتخاب می کردم که با هدفم مرتبط بود، حتی اگر آن کار دیگر خیلی ضروری بود.

این نوع اراده و انضباط است که که شما لازم دارید از دست آوردهای من بیاموزید تا به اهدافتان برسید. هر زمان اجازه دهید چیزهایی همچون کار منزل اشتیاق شما (همچنین هدفتان) را کم رنگ کند شما خود مسبب ناکام ماندنتان هستید.

از حالا به بعد زمانی که می خواهید کاری را انجام دهید که در فهرست اهدافتان قرار ندارد به درد فکر کنید. هر چه شما این کار را بیشتر انجام دهید احتمال اینکه بتوانید احمق هایی را که این کار را انجام نمی دهند و فقط زندگی شان را تلف می کنند شکست دهید.

گام۳٫اهدافتان را جایی نگه دارید که به آن ها بربخورید

زمانی کسی به من گفت راه اینکه هرگز چیزی مهم را فراموش نکنید این است که آن شیء یا تکه ای کاغذ که بر روی آن کلماتی نوشته است را جایی قرار دهید که به آن ها بربخورید. با استفاده از این توصیهء مهم، من فهرست اهدافم را در کیف پولم و درست در کنار کامپیوترم، که تمام مقاله هایم را با آن می نویسم، قرار داده ام.

این گام بسیار ساده و آسان است؛ با این حال بیشتر افراد از این فن اساسی زندگی استفاده نمی کنند. وقتی هدف های شما جایی قرار داشته باشند که شما نتوانید از آن ها طفره بروید، آن ها مدام در ذهن شما پدیدار می شوند.

با قرار دادن اهدافتان جایی بر سر راهتان، شما مانع از آن می شوید که یکی از آن آدم هایی بشوید که دوازده ماه سال می گذرد و همچنان شاهد هیچ پیشرفتی خاصی به سوی هدفشان نیستند. اگر شما در به خاطر آوردن اهدافتان بسیار ضعیف هستید می توانید یک گام از من جلوتر رفته و فهرست اهدافتان را بر روی فرمان اتوموبیل چسبانده یا آن ها را به در بچسبانید.

و حتی ایدهء بهتر چسباندن اهدافتان به جایی است که دیگران هم آن ها را ببینند تا آن ها نیز اهدافتان را به شما یادآوری کنند. یخچال خانواده را استفاده کنید یا میز کارتان را که در برابر تمام همکارانتان قرار دارد.

فقط هرگز اهدافتان را فراموش نکنید و اجازه ندهید حواستان از آن ها پرت شود!

 

گام ۴٫ به دست آوردهایتان شکل بازی بدهید

دلیل اینکه بازی هایی همچون کندی کراش بسیار اعتیاد آورند این است که هر چیزی که در آن اصول بازی به کار گرفته شود درست همان چیزی است که ذهن های گرفتار ما آرزوی آن را دارد. زمانی که ما یک بازی را بازی می کنیم، پیشرفتی که ما با کار کردن در سطوح مختلف به دست می آوریم بسیار لذت آور است.

من شخصاً برای بازی های کامپیوتری وقت ندارم، بنابراین من سهمم را از طریق اهدافم می گیرم. تمام کاری که برای بخش کردن اهدافم انجام دادم تبدیل آن ها به سطوح مختلف یک بازی بود. باز هم، هنر حضور یافتن و خودی نشان دادن همان کاری است که من هر هدفم (هر سطح از بازی) را با آن شروع می کنم.

سخنرانی در جمع – یکی از اهداف اصلی من – سخت است اما زمانی که در جمع حاضر شده و آمادهء انجام کار می شوید بدون اینکه نتیجه برایتان اهمیت داشته باشد، خواهید دید که در سطوح بازی خیلی سریع پیش می روید. احمق ها در بازی های کامپیوتری به موفقیت دست می یابند بدون اینکه بفهمند این پیشرفت هیچ کمکی به آن ها در دنیای واقعی نخواهد کرد.

اگر شما فکر می کنید هدفی ندارید که بتوان آن را تبدیل به بازی کرد، من یکی به شما ارائه می کنم. هر شب، فصلی از یک کتاب را بخوانید. این کار را هر روز انجام دهید و خواهید دید که مهارت های مطالعهء شما، واژگان تان و حتی دستور زبانتان به شکل قابل ملاحظه ای بهبود خواهد یافت.

از زمانی که من شروع به بازی مطالعه کردم، دانش من از چیزهایی که من به آن ها اهمیت می دهم (همچون رشد فردی، رهبری، رسانهء اجتماعی، افراد الهام بخش) به بالاترین حد رسیده است. مطالعهء هر روزه حتی به من کمک کرده است مطالب بهتری نوشته و ایده های بیشتری برای استفاده در کار داشته باشم.

 

حرف آخر

من از واژهء احمق زیاد در این مقاله استفاده می کنم، نه به این خاطر که همچون یک عقل کل به نظر برسم بلکه بدین علت که شما را ترغیب به عمل کردن کنم. کسی که به این وب سایت سر می زند احمق نیست، هر چند که اگر اهداف تان را بیشتر جدی نگیرید تبدیل به یکی از آن ها خواهید شد.

اهداف باید واقعاً “چیزهایی که نیازمند تلاش اند” نامیده شوند زیرا هر هدفی تقریباً همیشه سخت است. هدفی همچون شروع یک کسب و کار، وزن کم کردن، سفر دور دنیا بسیار سخت است. این نیازمند تلاشی است که بیشتر ماها  حاضر به انجام آن نیستیم، اما ما آماده ایم که همینکه به چیزی که می خواهیم نمی رسیم گله و شکایت بکنیم.

سر زدن به این وب سایت برای به دست آوردن انگیزه قرار نیست به شما در بخش کردن اهدافتان کمک کند! تنها راه برای این کار استفاده از این چهار گام و انجام کارهایی است که بدون تردید باید انجام دهید.شما می توانید این کار را انجام دهید،فقط از همین لحظه شروع کنید.

“آیا زندگی تان برای تان اهمیت دارد و می خواهید در زمانی که بر روی زمین به شما اختصاص یافته است به موفقیتی دست پیدا کنید؟امیدوارم پاسخ بله باشد. اگر نباشد، شما به وب سایت اشتباهی سر زده اید و بهتر است به اینستاگرام رفته و به دنبال افرادی بگردید که زندگی شان همچون زندگی است که شما رویایش را می بینید”

 

 

دیدگاه‌ها 3